January 27, 2012, 1:05 am
↧
December 5, 2013, 11:30 pm
به گزارش قشم دیلی به نقل از ایرنا، در این آیین که جمع زیادی از هنرمندان برجسته سینما، تئاتر و همچنین اعضای خانواده و دوستداران آن مرحوم حضور داشتند، پنج نفر از مسوولان و هنرمندان پیشکسوت از جمله مدیرعامل خانه هنرمندان،علی نصیریان، امین تارخ، محمدرضا اصلانی و منوچهر اسماعیلی سخنرانی کردند. در ادامه برگزیده ای از آثار آن مرحوم در دوران فیلم سازی اش به نمایش درآمد که تاثیر عمیقی بر حاضران در آیین داشت و با استقبال چشمگیر آنان روبه رو شد.در پایان این آیین هدیه ای از سوی خانه هنرمندان به زهرا همسر و لیلا دختر این کارگردان فقید اهدا شد.عکس های عرفان خوشخو عکاس ایسنا و امید وهاب زاده عکاس فارس از این مراسم را در زیر می بینید. |
|
↧
↧
↧
September 7, 2014, 4:42 am
به گزارش قشم دیلی به نقل از مهر، از اولین باری که استراتیل زاور دانشمند اتریشی در سال ۱۹۵۲ میلادی به وسیله هواپیما از ارتفاع ۱۰۵۰ متری تشخیص داد که در نقطه ای از بلند ریگ - یلان واقع درغرب نصرت آباد ، گرمترین سطح کره زمین قرار دارد ۶۲ سال می گذرد . واز زمانی که تئودور مونو استاد بیابان شناسی دانشگاه سوربن فرانسه تحقیقات دما سنجی زاور در بیابان لوت را تائید کرد ۴۵ سال می گذرد و ما هنوز در اقلیم فرا گرم و خشک بیابان لوت که دارای ارزشهای جهانی است ، فاقد ایستگاه هواشناسی هستیم.اما در این میان گزارش سازمان فضایی ناسا که با استفاده از پیشرفته ترین تجهیزات ماهواره ای همه ساله مبادرت به اندازه گیری دمای سطوح زمین می کند ، معتبرترین سند در دسترس سنجش میزان حرارت ساطع شده از کره زمین است.براساس آمار ناسا از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ میلادی، ( البته منهای سال ۲۰۰۸ میلادی که بیابان باسین تورپان واقع در شمال چین با ۶۸ درجه سانتیگراد بالاترین سطح دمای زمین را به خود اختصاص داده ) عمدتا و به طور پیوسته نقاطی از بیابان لوت رکورد دار داشتن بالاترین سطوح گرمایی کره زمین است.این مناطق که بیشتر در توده های ماسه بادی ریگ یلان در شرق لوت واقع شده اند به دلیل جنس و رنگ مواد بستر که تماما ماسه بادی های کرم رنگ هستند موجب شده اند که بیشترین حرارت آفتاب را جذب ودر پی آن بالاترین دمای سطح زمین را از خود دفع کنند و از همین روی سهولت اندازه گیری دما را توسط ماهواره های ناسا فراهم می کنند ، به طوری که تا کنون نقطه ای واقع در ۷۵ کیلومتری ریگ یلان با داشتن دمای سطحی ۷۰.۷ درجه سانتیگراد از سال ۲۰۰۵ تا کنون رکورد دار قطب گرمایی زمین است.اما مدیر کانون سبز فارس معتقد است: با توجه به اهمیت دما سنج های ماهواره ای ، بنا بر نظر متخصصان اقلیم شناسی ، دقیق ترین اندازه گیری دما با حضور علمی ، عملی محققان و با بکار گیری فیزیکی از تجهیزات دمانگاری در عرصه های طبیعی میسر می شود تا بر اساس آن علاوه بر تعیین میزان دمای سطوح زمین ، میزان دمای محیط که بسیار حائز اهمیت است نیزاندازه گیری شود.به گفته بهمن ایزدی، بنا براین کارشناسان کانون سبز فارس در تیرماه سال های ۹۱ و ۹۲ در اوج گرمای لوت در برخی از مناطق لوت شمالی و مرکزی حضور یافته و در حالی که حرارت زیادی از زمین ساطع می شد و گرمای آفتاب نیز فضای لوت را داغ و غیر قابل تحمل کرده بود موفق شدند حوضه های میانی کال شور و، مناطق اطراف دهانه های آتشفشان شمال گندم بریان ، هامادای لوت شمالی ، چاله مرکزی ، میانه ناحیه کلوت ها و...... را از نظر دما و اکولوژی اندازه گیری کنیم و بسیاری از جانوران را که برخی قبلا تصور می کردند در دمای شدید لوت به خواب تابستانی می روند در دمای محیطی ۶۳ درجه و دمای سطح ۹/۶۸ سانتیگراد درحال فعالیت و سرزندگی مشاهده کنیم.او ادامه می دهد: طی این سفر تحقیقاتی با نمونه برداری گونه های جانوری خزنده از جمله آگاما ی سروزغی و گکوسر کرگدنی ، زیستگاه و رژیم غذایی آنها را برای نخستین باردر تابستان لوت گزارش شد. به گفته این محقق کویر شناسی، شدت دمای لوت در نیمه مرداد ماه امسال نیز موجب شد تا با همراهی آقایان مجید خاتمی و مهران ابراهیمی و مستند ساز کرمانی آقای فرهنگ خاتمی به نقاطی از لوت شمالی و " گود لوت " که پست ترین نقطه فلات داخلی ایران واقع در میانه ناحیه ۱۱۰۰۰ کیلومتر مربعی کلوت ها است ، سفر کنیم .سفر به" گود لوت "در شدت دمای تابستان ، خالی از خطرات گوناگون نیست و ناگزیر باید از درون خندق هایی که اطرافش را کلوت های مرتفع به صورت موازی فرا گرفته اند ، گذر شود.آنطور که ایزدی می گوید: شدت گرمای ظهر موجب شد در گال پیچاب دمای محیط در سایه به ۴۹درجه ودمای سطح به ۶۵ درجه برسد ودر این شرایط دمای بطری آبهای دپو شده در خودروها به ۴۴ درجه سانتیگراد رسید .به گفته او، در ۱۵ مرداد سفر از میانه چاله مرکزی با گذر از انواع کویرها به ویژه کویرهای شخمی که آهنگ عبور را کُند میکرد آغاز و در دمای ۳۸ درجه ساعت ۷ بامداد دهانه های مخروط نمکی کویرهای پلی گن شدت دما در شکل گیری سازند های نمکی بررسی شد.ایزدی تأکید می کند: از ساعت ۹ صبح به بعد دمای هوا با سرعت بیشتری بالا می رفت و شدت دمای موجود در دیواره کلوت های اطرافِ ، موجب افزایش حرارت هوای دالان های طول مسیر می شد، با گذر از کریدور طویل گود لوت و چاله چیپس بزرگ ، در ساعت ۱۴ ودر اوج گرمای لوت به " گود لوت " با ارتفاع ۱۱۷ متر از سطح دریای آزاد رسیدیم که در این هنگام با کمک دماسنج های کارگذاری شده دمای محیط گود لوت در سایه ۵۰ درجه و دمای سطح زمین به میزان ۶۵ درجه سانتیگراد اندازه گیری شد .او از بی توجهی مردم نسبت به تحقیقات طاقت فرسا در کویر لوت انتقاد می کند و می افزاید: در آذر ماه سال گذشته با تحمل هزینه و زحمات وافری ، شاخص گود لوت که نماد پرچم ایران ودر راس آن جعبه ای برای گذاشتن یادبود مسافران لوت تعبیه شده بود اما در کمال ناباوری مشاهده شد که این نماد توسط افرادی نا آگاه نابود شده است در حالیکه شاخص لوت ضمن اینکه نماد ملی ایران محسوب می شود شاخص شناخت گود لوت و راهنمای محققان و گردشگرانی است که به لوت سفر می کنند. به گفته مدیر کانون سبز فارس، پس از بررسی زیستگاه جانوران اندمیک گود لوت ، با توجه به مطالعات علمی و عملی در تابستان های گذشته، مشخص شد که در دمای بالای لوت ابتدا خزندگان و سپس عنکبوتیان از بیشترین فعالیت برخوردارند و تنها گونه جانوری که در شدت دمای تابستانی مخفی می ماند مانتودآ که حشره ای شکارگر ، اندمیک لوت واز خانواده شیخک ها است.او به مهمترین دستاورد سفرهای تحقیقاتی دربیابان لوت طی تابستان سال های اخیر و به ویژه حضور در پست ترین نقطه لوت (گود لوت ) در نیمه تابستان سال جاری اشاره می کند و می افزاید: پی بردن به این مهم است که بخشی هایی از مناطق لوت شمالی و جنوبی با سایر نقاطی که شدت دمای آن توسط سازمان ناسا در لوت مرکزی و ریگ یلان اندازه گیری و اعلام شده با چند درجه اختلاف دمای تک رقمی از هم فاصله دارند .به گفته ایزدی، بنا بر این هرچند تعیین بالاترین نقطه دمای سطح لوت از منظر اقلیم شناسی و علوم زمین مهم است و لازم است اندازه گیری فیزیکی آن همه ساله در برنامه های تحقیقاتی کشور قرار گیرد ، اما با توجه به وجود میزان دمای نزدیک به هم محیط و سطوح لوت ، می توان بوم سازگان لوت را " قطب گرمایی زمین " بنامیم . بنابراین وجود قطب گرمایی زمین در زیست سپهرفرا گرم وخشک لوت در کنار سایر ویژگی طبیعی مانند استقرار بلندترین تل گز (نبکا) ، پرفرازترین کلوت ها، بلندترین توده های ماسه بادی دنیا و همچنین استقرار پهنه شبکه های هیدرولوژیک و ....... جایگاه جهانی و منحصربفرد لوت در فهرست میراث های جهانی را برجسته تر کرده و بر ضرورت ثبت لوت در فهرست آثار ملی و جهانی به عنوان یکی از مهم ترین برنامه های آمایش سرزمین کشوراز یک سو و اعمال مدیریت حفاظت و پایش پدیده های طبیعی اقلیم لوت توسط ارگان های مسئول به ویژه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور تأکید می کند. |
|
↧
January 15, 2015, 11:08 pm
محمد جواد عبدی - آرتنا: به گفته "علیرضا محمدزاده" دبیر این نمایشگاه، حدودا تعداد ۵۰ تابلو با ابعاد ۴۰. ۳۰ از روز شنبه ۲۷ دیماه ۱۳۹۳ تا روز چهارشنبه به نمایش گذاشته خواهد شد. توضیح اینکه این نخستین نمایشگاه بانو گلابتون نقاش ۷۸ ساله سبک عامیانه می باشد.آثار این نقاش تاکنون در کتابی با عنوان "نقاشیهای گلابتون" در سال ۱۳۸۹ به کوشش علیرضا محمدزاده بچاپ رسیده است که شامل طرحها و نقاشی های زیبا و کم نظیر وی از کودکی تا بزرگسالی می باشد. درباره "گلابتون صدقی" هنرمند سبک فولکلور خراسان شمالیگلابتون صدقی، متولد سال ۱۳۱۶ "الله آباد" شیروان و بزرگ شده بجنورد است. وی، طراحی گل و بوته را از سنین نوجوانی در بجنورد، روی پارچه آغاز نمود؛ طرحهایی که با ظرافت گلدوزی می شد. گلابتون در جوانی بهترین گلدوز یا ظریف دوز شهر بود؛ لباسها و تزئینات پارچه ای بسیاری با دستان ظریف و هنرمند وی، تبدیل به جواهر می شدند. زیبایی سحر انگیزی در منازل هواخواهان هنرش هویدا گردید. طرحهای وی آمیخته با قصه ها و افسانه ها، گلدوزی می شد؛ با نخهایی رنگارنگ و بسیار ظریف با طیفی کامل که باعث می شد طرحها در هاله ای جادویی و مخملی نمود یابند. گلابتون، به مرور نقاشی هایی را بطور ذهنی، بر کاغذ کشید، و مداد رنگی، جای سوزن و نخهای رنگین را گرفت. هر هنرمندی در آغاز کار، مقلد هنرمندان قبل از خود است تا به یک مهارت تکنیکی نایل آید اما هنر گلابتون، وارث هیچیک از تجربه های تکنیکی هنرمندان نیست؛ هنر وی، هنری اصیل، ناب و خود جوش، برگرفته از فطرتی ساده و بومی می باشد. عشق به زیبایی، باعث ترسیم صدها گل بوتة وحشی که چشمان شکارگرش در بیابانها و باغات می دید، می شد. کشیدن گُل ذهنی، شاید مهارت آنچنانی لازم نداشته باشد اما، آنچه که آثار گلابتون را از آثار دیگر نقاشان سبک عامیانه با تکنیک های بالا متمایز می کند، روحی است که وی به آثارش می بخشد. وی چون گلی که خود بخود عطر می پراکند، ذاتی و با راهنمایی و استادی طبیعت نقاشی می کند؛ بدون هیچ نیازی به نقد و بررسی های هنری. تکامل آثار هنری گلابتون، از سالهای دور تا به امروز، با تأنی انجام یافته است و دست آوردها، کماکان همان گل و گلدانها و گاهی درختان است و طبیعت در تمام آثار وی جریان دارد. از سال ۱۳۷۵ ، نقشهایی از خاطرات و گذشته های خود، در کنار گل و گلدان ها کشید و آنان را همچون دیگر آثارش به شیوه ذهنی طراحی کرد. فقدان مهارت در ترسیم نقاشی های متأخر وی از خاطراتش، در رابطه با پرتره و اشیاء کاملأ مشهود است و اما، نبود همان مهارت متداول است که آثارش برخوردار از یکنوع بیان تصویری خاص گردیده. در تابلوهایی با مضمون "برگشت به گذشتة رویایی"، تمام نقیصه های فنی و تکنیکی، خصوصأ آناتومی اندامها، اشیاء و پرسپکتیو خطی و فضایی، تأثیرات مثبتی دارند و رمز و رازی فرا واقعی به آثار بخشیده اند. در اینجا، وجود نواقص در فن به تصویر کشیدن آدم، حیوانات، اشیاء و نبود پرسپکتیو معمول در آثار متأخر وی، بدل به مزیت می گردد و این خود، ناب بودن این هنر ساده گرا را دلیل می شود. این آثار، نتیجة الهام مستقیم از ناخود آگاه نقاش است اما نقشهای رؤیایی وی، غریب نیستند. این فرا واقعیت، با ناخودآگاه تماشاگر ایرانی و خصوصأ بومی، ارتباطی بس نزدیک می یابد تا، آثار سورآلیسم غربی. بررسی های فنی و تخصصی گرایشی برای از بین بردن احساسات هنری دارند و علیه روح نقاش پیش می روند زیرا، تکنیک و فن، ذاتأ تمایل دارند که جایگزین احساس شوند و این با روح هنر عامیانه مغایر است و با این توصیف گلابتون صدقی را می توان بطور اخص از پیشگامان نقاشی سبک ناب فولکلور و بومی خراسان شمالی دانست و آثار وی را برگرفته از روح جمعی کهن مردمان این سرزمین هنرپرور برشمرد. |
|
↧
↧
↧
January 28, 2015, 2:21 am
سه نسل: فیروزه قشقایی قبل از فیلمنامهنویسی، داستاننویس بوده و در سومین تجربه تقریبا حرفهایاش در زمینه نگارش فیلمنامه ، سراغ یک سریال تلویزیونی ۵۰ قسمتی رفته و کم و بیش از عهده پرداخت و جمع و جور کردن آن برآمده است، گیرم که دو فیلمنامهنویس مجرب و حرفهای، علیرضا افخمی و مجید میرمیران را در کنار خود داشته است.همه چیز آنجاست جزو آن دسته از سریالهایی است که هر چه جلوتر رفت، مخاطبانش ریزش که نکردند بماند، بر تعدادشان افزوده هم شده است. این شبها کم نیستند کسانی که هر شب جلوی تلویزیون مینشینند تا نظاره گر مجموعه محبوب و دلخواسته خود باشند.چگونه شد کهسراغ یک موضوع خانوادهمحور برای نگارش فیلمنامه سریال «همه چیز آنجاست» رفتید؟موضوع سریال که سفارش تلویزیون بود. رمضان سال ۹۱ سفارش سریالی را دادند خانوادهمحور و در راستای نشان دادن مناسبات خانوادههای سنتی ایران و بخصوص احترام به بزرگترها. طرح فیلمنامه سریال را ارائه دادم و مقبول واقع شد.قرار بود سریالی تولید شود با محوریت خانواده ایرانی، اما میخواستیم داستانی را روایت کنیم که برای خانوادهها جذاب باشد. این روزها خانوادهها از بزرگترهایشان فاصله گرفتهاند. نسل قبلی به خانه اقوام و پدربزرگ و عمو و دایی رفت و آمد داشت، اما این سنتها امروز کمرنگ شده است. دیگر رفت و آمدی نیست. شاید خود بزرگترها هم مسبب این قطع ارتباط باشند. همیشه دلم میخواست در این باره بنویسم. گاهی قطع ارتباط دو خانواده به خاطر مشکلاتی است که میان بزرگترها بروز کرده است. اتفاقا در رمانم هم این بزرگترهای فامیل هستند که باعث فاصلهها شدهاند. در همه چیز آنجاست هم همین اتفاق افتاده است. امثال مهران در جامعه و میان خانوادهها زیاد هستند. پسران جوانی که فقط به دنبال پول هستند بدون آن که بخواهند کاری کنند و زحمتی بکشند. مثل فانی هم در اجتماع زیاد پیدا میشود. البته مجبور شدیم کمی در شخصیت او دست ببریم و تعدیلش کنیم.در سریال «همه چیز آنجاست» خانوادهای محور هستند که آرزو دارند جوانانشان به آنها نزدیک شوند و اتفاقا تقصیری هم در فاصله به وجود آمده متوجهشان نیست.اعضای خانوادهای که طراحی کردهاید هنگام بحران به کمک هم میشتابند. این سنت حسنه اتفاقا این روزها تقریبا به فراموشی سپرده شده است. هدفتان این بود که این سنت کمرنگ شده را به مخاطب یادآوری و گوشزد کنید؟اصلا یکی از اهداف اصلی سریال همین بود. امروزه برای خانوادهها گرفتاری که حادث میشود حتی حاضر نیستند به زبان بیاورند، دیگر چه برسد که درخواست کمک هم بکنند. دلایلشان هم حفظ آبرو و شان و از این دست مسائل است. سعی میکنند همه چیز را پنهان کنند. داستانی خواندم که وقتی یکی از اقوام دچار مشکل مالی شدید شده بود سفرهای در وسط اتاق پهن کردند و تمام خانوادهها هر چه پسانداز و طلا داشتند درون آن ریختند و آن خانواده گرفتار را از ورشکستگی نجات دادند. میخواستم در همه چیز آنجاست به خانوادههای ایرانی بگویم که اگر گرفتار شدید به اسم آبروداری پنهانش نکنید، بلکه با کار گروهی و فکر جمعی راحتتر میتوان بر مشکلات غلبه کرد.شخصیت فانی خیلی سیاه نیست؟نه، فکر نمیکنم. بیشتر خاکستری است. شاید چون روی شخصیت فانی تاکید بیشتری شده این طور به نظر میرسد. فیلمنامه سریال از دید یک دانای کل نوشته شده است و سعی کردم که شخصیتها سیاه و سفید نشوند. حتی سحر بزرگمهر (آشا محرابی) که نقش مقابل فانی هست هم به نوعی خاکستری است. او اشتباهاتی را که مرتکب شده نمیتواند به گردن دیگران بیندازد. ضمن آن که تا پایان داستان خیلی فاصله داریم. خدا کند شخصیت فانی در ادامه سیاه نشود، چون این اصلا خواسته من نیست.کدام شخصیت فیلمنامه را بیشتر دوست دارید و ارتباط بهتری با آن برقرار کردید؟محسن و کودکیاش را خیلی دوست داشتم. خیلی تحت تاثیر صحنههایی که محسن از ترس آزار و اذیتهای ثریا پشت پرده قائم میشد و خودش را حبس میکرد، قرار میگرفتم. اتفاقاتی که در کودکی انسانها اتفاق میافتد معمولا تا آخر عمر با آنها میماند. محسن را که با وجود دیدن آزارهای زیاد در زندگی همیشه ساکت بود، دوست داشتم.فیلمنامه همه چیز آنجاست چندمین کار حرفهای شماست؟اگر حرفهای نگاه کنیم سومین کارم است. یک مجموعه داستانی ۱۳ قسمتی برای سیمافیلم نوشتهام که هر داستانش امشب آغاز میشود و فرداشب پایان میگیرد. برای اولین بار بود که قصهگویی در تلویزیون به سبک شهرزاد قصهگو انجام میشد. تجربه دومم هم فیلم ۹۰ دقیقهای «مسافر شب» بود که سال ۹۲ از شبکه دو پخش شد.چگونه سراغ فیلمنامهای با این تعداد شخصیت رفتید؟ این تعدد نقش کار را برایتان سخت نمیکرد؟چرا، کار خیلی سختی بود. قبل از نوشتن فیلمنامه هم دوستان هشدار میدادند که متصل کردن این شخصیتها و داستانهای مجزا کار مشکلی خواهد بود. در ابتدای کار هم بابت پیکربندی قصه فیلمنامه خیلی مشکل داشتم و اگر آقایان افخمی و میرمیران نبودند در دو سال گذشته با مشکلات زیادی روبهرو میشدم. با کمک این دوستان بود که توانستم پیکربندی را در سیر داستان رعایت کنم وگرنه خودم تصمیم داشتم که داستانهای فیلمنامه را به صورت مجزا بنویسم که در نهایت ربطی به هم پیدا میکردند، اما با آموزشهایی که ضمن نوشتن دیدم آموختم که چگونه داستانها را به یکدیگر ربط بدهم.علیرضا افخمی و مجید میرمیران در مقام مشاوران فیلمنامه چقدر کمکحالتان بودند؟البته بالاتر از مشاور بودند. خیلی به من کمک کردند. چارچوب اصلی فیلمنامه را آنها ساخته بودند و من به لحاظ تخصصم، دیالوگها را نوشتم. حتی زمانبندی را هم این دوستان انجام داده بودند. ابتدا قرار بود سریال ۹۰ شبی باشد، اما بعد یک قرارداد ۵۰ قسمتی نوشتند و من واقعا ذهنیتی نداشتم چگونه میتوان یک داستان ۹۰ قسمتی را در ۵۰ بخش تعریف کرد. به همین دلیل هم فکر میکنم ۱۰ قسمت پایانی سریال که در حال نگارش آن هستم خیلی فشرده شود و ضرباهنگ تندی داشته باشد.طرح اولیه داستان برای خودتان است؟بله، به خودم تعلق دارد. تمام داستان تخیلی است، اما براساس شخصیتهایی که در اطرافم هستند به نگارش درآمده است. یکی از دلایلی که مایل نیستم چهرهام شناخته شود همین گرفتن سوژه از اطرافیان است. همه شخصیتهای فیلمنامه به نوعی واقعی هستند، چراکه از انسانهای پیرامونم الهام گرفته شدهاند. اما نه به آن شدت که متوجه این شباهت بشوند. معتقدم نویسنده نباید شناخته شده باشد تا دیگران در مواجهه با او نقاب به چهره نزنند. مثلا وقتی در کنار خانمی در خیابان مینشیند بتواند بدون پرده حرفهایش را بشنود. به گمانم اگر چهرهام برای مردم شناخته شود دیگر به من اعتماد نخواهند کرد. هنوز همسایههایم نمیدانند که شغل من نویسندگی است.فیلمنامه شما علاوه بر تعدد، از یک تنوع شخصیتی هم برخوردار است. پدربزرگ قدیمی، جوان مدرن، زن خانهدار سنتی، دختر تحصیلکرده و... چگونه بین این شخصیتها با این طیف گسترده تنوع، هماهنگی و ارتباط به وجود آوردید؟من میدانستم که درباره نقشهای فیلمنامه چه میخواهم بگویم، با وجودی که همه شخصیتهای متفاوتی بودند با اخلاقهای مختلف، اما چگونگی پیوند این شخصیتها را که اتفاقا با پیکربندی داستان ارتباط داشت طی دو سال اخیر یاد گرفتم.نوشتن فیلمنامه در حین تصویربرداری و فشردگی کار آزارتان نمیدهد؟چرا، خیلی هم اذیتم میکند. کار شبانهروزی شده و در نوشتن هم تا مدتی میشود با این شرایط ادامه داد. ولی گویا با این شرایط کار کردن اجتنابناپذیر است. خیلی مواقع هم پیش میآید که آقایان افخمی و میرمیران سلایق شخصی خودشان را هم بر فیلمنامه اعمال میکنند. ممکن است من سکانسی را بنویسم ولی آنها بخواهند که عوضش کنم. گاهی حتی دلیلی هم نمیآورند و فقط به این جمله اکتفا میکنند که خوب نشده است. البته من با توجه به تجربیات آنها و این اعتقاد که استاد هستند توصیههایشان را میپذیرم و اعمال هم میکنم. در عین حال، این نوشتنها و خطزدنهای مکرر ذهن را مشوش میکند و در نهایت به فیلمنامه آسیب میرساند.«همه چیز آنجاست» پایان خوشی خواهد داشت؟پایانش هم مثل شخصیتهایش خاکستری است، مثل اتفاقات روزمره. بعضی از ماجراها پایان خوشی دارد و برخی دیگر هم نه. برخی از موارد هم که به صورت باز باقی میماند.تغییر مسیر شخصیتها مستلزم رخ دادن تغییر و تحول در آنهاست. این تغییرات را چگونه مدیریت کردهاید تا برای مخاطب ملموس و باورپذیر باشد.این که در یک انسان دفعتا تغییرات ناگهانی رخ دهد چندان منطقی نیست. من از همان آغاز که نوشتن فیلمنامه را آغاز کردم میدانستم که ماجرای فانی و سحر چه فرجامی دارد و به کجا ختم میشود.فانی عاقبت به خیر میشود؟(میخندد) میخواهید بدانید یا سریال را تماشا کنید؟به هر حال در ضدقهرمانی که قرار است عاقبت به خیر شود حتما باید تغییر و تحولات اساسی صورت بگیرد.تغییر و تحولی به آن معنا در او رخ نمیدهد. اگر بخواهیم در انتهای سریال، یک فانی را نشان دهیم که مرد خانواده شده آن هم با آن روحیات، برای بیننده غیرقابلباور و ناملموس خواهد بود. قرار نیست اتفاقات خاصی بیفتد که تغییرات ناگهانی نیاز داشته باشد. فکر میکنم اگر مردم این سریال را دوست داشته باشند با شخصیتهایش همذاتپنداری خواهند کرد.به نظر خودتان ریتم فیلمنامه هارمونی و تناسب لازم را دارد؟ مثلا در صحنههایی که سام درخشانی بازی دارد ریتم و ضرباهنگ تندتر نیست؟نمیدانم، شاید این عدم توازن به سبک کارگردان یا ضعف نوشتن من برگردد، اما به هر حال قصه فانی از دیگر داستانها جذابتر است و شاید به دلیل همین جذابیت هم باشد که کارگردان ریتم تندتری را برای سکانسهایی که او در آنها حضور دارد، انتخاب کرده است. فکر میکنم بعضی از گفتوگوها و بگو و مگوها شاید میتوانست از آنچه که هست پرتحرکتر باشد. البته این نظر من به عنوان نویسنده است و قواعد کارگردانی را نمیدانم.سریال همه چیز آنجاست این قابلیت و کشش را دارد که فصل دومی هم برای آن ساخته شود؟میدانم که قرارداد اولیه ۹۰ قسمتی بود، اما نمیدانم به چه دلیل به ۵۰ قسمت تنزل پیدا کرد. از نظر من که ساختن فصل دوم این سریال امکان ندارد. اگر هم قرار باشد چیزی ساخته شود خیلی باید درباره آن فکر کنیم تا برای مردم جذاب باشد و پیگیرش شوند.اگر قرار باشد داستان تکراری باشد چه فایده دارد؟ مثلا این که فانی برود یک زن دیگر بگیرد دیگر جذابیتی ندارد و بیمزه میشود. با من هم صحبتهایی شده است، اما فکر نمیکنم بپذیرم.دلایل این عدم پذیرش؟هم مشکل است و هم این که اگر بخواهیم مردم را پای تلویزیون بنشانیم باید حرف تازهای برای گفتن داشته باشیم. فکر میکنم همه حرفهایی را که میخواستیم بزنیم در همین ۵۰ قسمت زدهایم و لزومی ندارد که ادامه دهیم.پس انتهای سریال را باز نخواهید گذاشت؟نه، ممکن است دو نفر به هم نرسند و نتوانند ازدواج کنند و هر کس راه خودش را برود. این را که نمیتوان گفت بازگذاشتن آخر ماجرا، اما این که بخواهم بعضی از بخشهای داستان را معلق بگذارم تا بهانه و وسیله ساخت فصل دوم سریال شوند، نه. چنین کاری نخواهم کرد.جام جم آنلاین |
|
↧
February 9, 2015, 11:20 pm
این هشدار به مشتریانی داده شده که از قابلیت گوش دادن و عمل به فرمان صوتی در تلویزیونهای جدید استفاده میکنند.این تلویزیونها طوری طراحی شده که برای مثال بیننده برای کم کردن صدا به جای استفاده از دکمههای کنترل از راه دور، میتواند به تلویزیون بگوید که صدایش را کم کند.سامسونگ اعلام کرده که این تلویزیونها به همه مکالماتی که در حضورشان انجام میشود گوش میکنند و ممکن است آن را در اختیار سامسونگ یا "طرف ثالث" دیگری قرار دهند.۱۹۸۴فعالان طرفدار حفظ حریم خصوصی میگویند که این فنآوری یادآور داستان ۱۹۸۴ جورج اورول است که در آن صفحات نمایش در خانهها از شهروندان جاسوسی میکنند.سامسونگ در بخش شرایط استفاده از تلویزیونهای جدید توضیح داده است که این محصولات به مکالمات حضار گوش میکنند تا از میان این صداها، فرمان خطاب به خود را شناسایی کنند.در این بخش به بیننده هشدار داده شده که "اگر مکالمات شما شامل اطلاعات شخصی یا حساس است، (آگاه باشید که) این اطلاعات در میان دادههایی قرار خواهد گرفت که برای طرف ثالث فرستاده میشود."به گفته بعضی کارشناسان این "طرف ثالث" احتمالا شرکتی است که فنآوری خوانش فرمان صوتی را برای سامسونگ فراهم کرده است. در این بیانیه هویت طرف یا شرکت ثالث مشخص نشده است.در واکنش به اخبار منتشر شده درباره این موضوع، سامسونگ بیانیهای برای روشنتر کردن سیستم کار تلویزیونهای فرمانبر صادر کرد.سامسونگ در این بیانیه میگوید: "اگر بیننده از سیستم فرمان صوتی تلویزیون استفاده کند، صدای او برای تشخیص فرمان به شرکت ثالث فرستاده میشود. به این صورت که صدای بیننده برای سِروری ارسال میشود که محتوای آن را تحلیل کند و فرمان مورد نظر را برای اجرا به تلویزیون برگرداند."سامسونگ تاکید کرده که دادههای صوتی را ذخیره نمیکند و صدای ضبط شده را نمیفروشد. |
|
↧
به نظر شما کدام یک غیر واقعی است؟ سکه یا محیط اطرافش؟به گزارش قشم دیلی به نقل از البرز نیوز، یک جوان آلمانی با تکنیک شیفت تیلت (Shift-tilt) اقدام به عکاسی از یک سکه کرده است . به نظر شما کدام حقیقت دارد ؛ سکه یا ماشین و باجه تلفن و … فکر می کنیم متوجه حقیقت ماجرا شدید . این جوان با طراحی یک سکه ۵۰ سنتی در ۲۰ برابر اندازه معمولی ، و گذاشتن آن کنار وسایل بزرگتر اقدام به عکاسی کرده است . البته این عکاسی با تکنیک شیفت تیلت انجام شده است که در آن دوربین مجهز به لنز خاصی با فاصله کانونی بسیار زیاد و عمق میدان بسیار کم است . به همین دلیل بیننده احساس می کند که اشیا اسباب بازی هستند . |
|
↧
↧
او از سال ۱۳۷۸ با بازي در مجموعه «روزهاي زندگي» به كارگرداني سيروس مقدم رسما وارد حرفه ي بازيگري شد و پس از حضور موفق در سريال یوسف پیامبر و بازی در نقش همسر اخلاتون بيشتر ديده شد و دارای شهرت خاصی گردید. او فوق العاده به ورزش علاقه مند است و هم اكنون دبير افتخاري بخش فيتنس مجله ي زندگي ايراني هست. |
|
↧
October 27, 2011, 1:06 am
↧
January 27, 2012, 1:05 am
↧
February 14, 2015, 12:43 am
در ایران، سودای راهاندازی متروی درون شهری اگرچه از قبل از انقلاب در سر مسوولان وقت بوده است اما در نهایت، سال ۷۷ و در ابتدا فقط در تهران راه اندازی شد و به همین نسبت، عمر قطع مترو هم در مطبوعات ایران زیاد نیست. تعداد کمی از روزنامههای سراسری مثل آسمان در سالهای گذشته این قطع را برای خود انتخاب کردند که البته عمر کوتاهشان چشم ایرانی ها را به دیدن این قطع عادت نداد.یکی از وظایف شهرداریها و مدیران شهری بویژه وقتی در مجموعهی شهرداری بحث فرهنگ و هنر تعریف سازمانی دارد؛ کمک به بهبود رعایت قوانین و مقررات شهری و تلاش برای معرفی هنجارهای جدیدی است که به خاطر تغییرات شهری در جامعه به وجود میآید. شهرداری تهران اگرچه حجم زیادی از دکهی روزنامهفروشی را به خود اختصاص داده است؛ اما کمتر در نشریاتش به شیوهای قابل دسترس برای مردم به قواعد متروی ۱۶ ساله به عنوان یک وظیفه پرداخته است.این روزها اما روزنامهی تکصفحهای «وقایع تهرانیه» سه شماره است که منتشر میشود و از این جهت که با قطع مترویی و ویژهی توزیع رایگان در مترو و اتوبوسهای بی.آر.تی است، شاید بتوان آن را اولین «روزنامه مترویی ایران» دانست. روزنامهای که اگرچه نسخهی اینترنتیاش در دسترس است و ساکنان دیگر شهرها هم میتوانند آن را بخوانند اما برای بهتر دیده شدن و رسیدن به دست مخاطبانِ هدفش یعنی مسافران درون شهری، باید توزیع گستردهتری داشته باشد چراکه مسافران برخی از ایستگاهها هنوز هم با آن برخورد نکردهاند. وقایع تهرانیه، ابتکار شهرداری تهران است که شهرام گیل آبادی، رییس مرکز ارتباطات راهبردی شهرداری، مدیرمسوول روزنامه است و سردبیری آن هم برعهدهی رضا ساکی، یکی از طنزنویسان خبری این روزهاست.ظاهر این روزنامه بیش از هرچیز، یادآور مطبوعات دوران قاجار است با کاغذی کاهی رنگ، با جنس کرافت و لوگویی شبیه به لوگوی روزنامه وقایع اتفاقیه، البته به همراه برج میلاد.روزنامهای با درونمایهی طنز اجتماعی که صفحهبندی و گرافیک آن، فضای محدودش را به خوبی میان نوشتههای کوتاه و متعددش تقسیم کرده است. تیترهای اصلی در این سه شماره از موضوعات روز بوده است و ستونها و سرستونهای آن تقریباً شکلی ثابت و مشخص گرفتهاند و آنچه روزنامه را علاوه بر محتوایش جذاب میکند، گرافیک دقیقی است که باعث شده، گوشه گوشهی این تکورق را مطالب طنز در قالب نظم و نثر و داستان کوتاه و حتی اینفوگرافی پر کند. اما جز مدیرمسوول و سردبیر، نام دیگری در شناسنامهی روزنامه نیامده است.برای بزرگتر دیدن تصویر روی آن کلیک کنیدرضا ساکی، سردبیر روزنامه دربارهی این موضوع و تیم نویسندگان میگوید: «تقریبا تمام طنزنویسان نامآشنا و محبوب مطبوعات با این روزنامه همکاری میکنند و برای آن مطلب مینویسند اما ما تصمیم گرفتیم به سنت روزنامههای فکاهی قدیمی که از نام مستعار استفاده میکردند، برای نویسندگان نام مستعار به کار ببریم و آن را جا بیندازیم.»او به این سوال که آیا قرار است بعد از مدتی، وقایع تهرانیه از حالت تکصفحهای خارج و در صفحات بیشتری منتشر شود، هم پاسخ داد: «شخصیت خاص این روزنامه به تکصفحهای بودن آن است چراکه قرار است راحت خوانده و حمل شود. ما حتی جای تا کردن برای آن درنظر گرفتهایم که در جیب کت و کیف به سادگی جا شود. دلیل دیگرش هم این است که روزنامههای دوران مشروطه هم تک ورقهای بودند.»همزمان با سومین شمارهی آن اما دو عضو شورای شهر اعلام کردند که از انتشار این روزنامه بیاطلاع هستند و « ایجاد هر ساختار جدید در شهرداری نیاز به مصوبهی شورا دارد و باید جزییات انتشار این روزنامه را پیگیری کنیم و در صورت تخلف نسبت به انتشار آن تذکر دهیم.» شهرام گیل آبادی، مدیرمسوول هم پاسخ داد که این روزنامه با مجوز هفته نامهی داخلی شهرداری با عنوان همگامان منتشر و توزیع میشود.اما در حوزهی محتوا، وقایع تهرانیه در چند شمارهای که منتشر کرده نشان داده است که دغدغهی محیط زیست و فرهنگ دارد و تلاشی است برای استانداردتر کردن شیوهی زیست تهرانیها. تهران، پایتخت آلودگیهای زیست محیطی است و تهرانیها شاید بیش از ساکنین شهرهای دیگر ایران، در ارتباطی تنگاتنگ با محیط خود قرار گرفتهاند. شیوهی زیست مردم بر محیط زیست اثر میگذارد و آلودگیهای آن، بر زندگی خود. در دو شمارهی نخست این روزنامهی مترویی، بحثهای رفتاری مردم بر «تولید زباله» و «آلودگی هوا» موضوعات اصلی بودند که اغلب نوشتهها حول آنها میچرخید اما در شمارهی سوم آن، دست روی سوژهی فرهنگی این روزها یعنی فیلمهای جشنواره فجر گذاشته و با نگاهی طنز به مضامین تلخ فیلمها پرداخته است. با این همه، ماهیت و هدف روزنامه تکصفحهایِ وقایع تهرانیه را شاید به سادهترین شکل، سردبیر آن بیان کرده باشد: «روزنامهای فکاهی که قرار است مردم در میانه راهشان آن را بخوانند، بخندند و حالشان خوب شود.»منبع: شفقنا |
|
↧
↧
February 28, 2015, 8:23 pm
به گزارش خبرنگار ما، پوریا عبدی در باره ی نمایش "انسانم آرزوست" گفت: نمایش انسانم آرزوست یک نمایش رئال و داستان محور است که در آن به اهمیت انسانیت ، اخلاق محوری و اینکه هیچ گاه نباید هدف وسیله را توجیه کند تاکید می کند. در این نمایش هرکدام از شخصیت ها به شکلی مخصوص خود و با دلایل و انگیزه های کاملا شخصی هدفی را برمی گزیند و برای رسیدن به آن از هیچ کاری فروگذار نمی کند و حتی اگر در این بین آبروی کسی بریزد یا دلی شکسته شود اهمیتی ندارد و آنجاست که مخاطب با خود می گوید : "انسانم آرزوست".
وی در ادامه بیان کرد که از لحاظ فرم نیز "انسانم آرزوست" نمایشی است که از 6 صحنه تشکیل شده و این صحنه ها هرکدام در ادامه ی یکدیگرند و لحظاتی پس از صحنه ی قبل از خود را به تصویر می کشند . در بین هر صحنه تصاویری سیاه و سفید و قدیمی به صورت مستند پخش می شود و روی آن گوینده ای، داستانی همسو با صحنه ی نمایش را می خواند و شاید بیانگر این مسئله باشد که هدف ، قرنهاست که وسیله را توجیه می کند و حال باید اندیشه ای کرد تا انسانیت زیر پا لگدمال نشود.
کارگردان نمایش "انسانم آرزوست" ادامه داد : نور اثر با توجه به اینکه زندگی امروزی را به نمایش در آورده نوری تخت و چیزی شبیه به نور یک خانه ی معمولی است همچنین موسیقی آن همراه با تصاویر و گویش گوینده، به صورت پلی بک می باشد . بازیگران نمایش "انسانم آرزوست" اکثرا هنر آموزان پوریا عبدی، کارگردان اثر می باشند و این اولین تجربه ی اجرای حرفه ای آنهاست . البته درکنار بازیگران باتجربه به کار گرفته شده اند تا بی تجربگی به نمایش ضربه نزند.
همچنان اظهار داشت : گرچه موضوع، جدی و قابل تامل است اما در طراحی های کارگردان رگه هایی از کمدی وجود دارد تا مخاطب با یک اثر کسالت بار روبرو نشود.
پوریا عبدی در پایان گفت : ما در صحنه ی پایانی اثر می بینیم که لگدمال کردن انسانیت همیشه هم نتیجه بخش نیست و گاهی متحمل شکست می شود.
نمایش "انسانم آرزوست" از 8 اسفند 93 در تئاتر باربد واقع در چهارراه ولیعصر، نرسیده به پل کالج، جنب تن درست، پلاک994، واحد2 شروع شده و تا 22 اسفند ماه ادامه دارد . |
|
↧
October 13, 2012, 4:55 am
↧
December 5, 2013, 11:30 pm
به گزارش قشم دیلی به نقل از ایرنا، در این آیین که جمع زیادی از هنرمندان برجسته سینما، تئاتر و همچنین اعضای خانواده و دوستداران آن مرحوم حضور داشتند، پنج نفر از مسوولان و هنرمندان پیشکسوت از جمله مدیرعامل خانه هنرمندان،علی نصیریان، امین تارخ، محمدرضا اصلانی و منوچهر اسماعیلی سخنرانی کردند. در ادامه برگزیده ای از آثار آن مرحوم در دوران فیلم سازی اش به نمایش درآمد که تاثیر عمیقی بر حاضران در آیین داشت و با استقبال چشمگیر آنان روبه رو شد.در پایان این آیین هدیه ای از سوی خانه هنرمندان به زهرا همسر و لیلا دختر این کارگردان فقید اهدا شد.عکس های عرفان خوشخو عکاس ایسنا و امید وهاب زاده عکاس فارس از این مراسم را در زیر می بینید. |
|
↧
February 9, 2015, 11:16 pm
خیلی از ما این کار را می کنیم هر چند تعداد کمی به آن اعتراف می کنند. اگر موقعی که دست توی دماغمان می کنیم کسی ما را ببیند معمولا احساس خجالت می کنیم و از کار خود پشیمان می شویم و وقتی که می بینیم دیگران در انظار عمومی این کار را می کنند آنها را تقبیح و سرزنش می کنیم.اما آیا انگشت کردن در دماغ واقعا تا این حد بد و قبیح است؟ تا چه حد عمومیت دارد؟ و واقعا چرا بعضی با انگشت دنبال محتویات دماغ خود می گردند و حتی بدتر از آن چرا بعضی این محتویات را برانداز کرده و مزه می کنند؟عبارتی که در علم پزشکی برای تشریح انگشت کردن در دماغ به کار برده می شود "رینوتیلکسومانیا" (rhinotillexomania) است . اولین پژوهش علمی که در مورد این موضوع انجام شده به سال ۱۹۹۵ برمی گردد که توسط دو پژوهشگر آمریکایی به نامهای تامسون و جفرسون صورت گرفت.آنها از طریق پست پرسشنامه ای را برای ۱۰۰۰ فرد بالغ در بخشی از ایالت ویسکونسین ارسال کردند. از میان ۲۵۴ نفری که به این پرسشنامه پاسخ دادند حدود ۹۰ درصد اعتراف کردند که دست توی دماغ خود می کنند ولی فقط یک درصد آنها گفتند که حداقل هر یک ساعت یکبار این کار را انجام می دهند.دو نفر از پاسخ دهندگان گفتند که کاوش های گاه و بیگاه آنها در سوراخ های دماغشان روی زندگی روزانه آنها تاثیر گذاشته است. در کمال تعجب دو نفر از پاسخ دهندگان به این پرسشنامه اعتراف کردند که آنقدر انگشت توی دماغ خود کرده اند که جداره نازک بین دو سوراخ بینی خود را پاره کرده اند.این یک پژوهش کامل نبود چون فقط یک چهارم افراد به پرسشنامه پاسخ دادند و شاید اکثر آنها کسانی بودند که به دست کردن توی دماغ خود علاقه ویژه ای داشتند. اما با این همه این پژوهش نشان داد که با وجود قبح اجتماعی آن، انگشت کردن توی دماغ یک عادت فراگیر و شایع است.عادت جوانان در سال ۲۰۰۰ دو پزشک متخصص از موسسه ملی بیماریهای عصبی و روانی در شهر بنگلور در هند، تصمیم گرفتند که در این مورد پژوهش عمیق تری انجام دهند. آنها معتقد بودند که اکثر عادت های عمومی در بین خردسالان و نوجوانان فراگیرتر است و به همین خاطر بهتر است که بررسی ها را به جای افراد بالغ روی افراد کم سن و سال انجام دهند و ببینند این عادت در میان آنها چقدر عمومیت دارد.در عین حال آنها می دانستند که در پژوهشی که در ایالت ویسکونسین آمریکا انجام شده بود احتمالا پاسخ ها جانبدارانه بوده اند. آنها تصمیم گرفتند که پرسشنامه های خود را در کلاس های مدرسه توزیع کنند که به احتمال فراوان نتیجه آن به واقعیت نزدیک تر خواهد بود.آنها در تحقیقات خود روی چهار مدرسه در شهر بنگلور تمرکز کردند. یکی از آنها محل تحصیل فرزندان اقشار کم درآمد و فقیر بود. در دو مدرسه دیگر فرزندان طبقه متوسط تحصیل می کردند و در مدرسه چهارم فرزندان اقشار مرفه درس می خواندند.پژوهشگران در مجموع توانستند پاسخ های ۲۰۰ نوجوان را جمع آوری کنند. تقریبا همه آنها اعتراف کردند که روزانه حداقل چهار بار انگشت توی دماغ خود می کنند. این نکته چندان تازگی نداشت. اما نکته جالب در اطلاعات جمع آوری شده الگوهای متفاوت این رفتار بود. فقط حدود هفت درصد اعتراف کردند که روزانه بیش از ۲۰ بار انگشت توی دماغ خود می کنند. اما تقریبا ۲۰ درصد از پاسخ دهندگان گفتند که به نظرشان در این مورد یک مشکل جدی دارند.اکثر این نوجوانان گفتند که برای راحت شدن از حالت خارش در سوراخ های بینی و یا تمیز کردن ترشحات بینی دست توی دماغشان می کنند. اما حدود ۱۲ درصد اعتراف کردند که چون احساس خوبی به آنها دست می دهد این کار را می کنند.اما یک نکته جالب دیگر در این پژوهش این بود که مشخص شد تنها چیزی که وارد بینی آنها می شود انگشتان دست نیست. ۱۳ نفر از دانش آموزان گفتند که برای خاراندن و یا خارج کردن ترشحات دماغشان از موچین استفاده می کنند و ۹ نفر هم اعتراف کردند که برای این کار از مداد استفاده می کنند. و بالاخره ۹ نفر از آنها اعتراف کردند آنچه را که از کاووش در بینی خود پیدا می کنند می خورند.این پژوهش نشان داد که تعلق این نوجوانان به لایه های اجتماعی و اقشار گوناگون روی رفتار آنها با دماغشان تاثیر ندارد و انگشت کردن در سوراخ دماغ یکی از مواردی است که همه اقشار را به یکدیگر پیوند می دهد. اما بین دختران و پسران تفاوت هایی مشاهده شد. درصد پسرانی که این کار را انجام می دهند بیشتر و در مقابل در میان دختران درصدی که فکر می کنند کار ناشایستی است بیشتر بود. در عین حال مشخص شد که پسران غیر از انگشت کردن در دماغ، عادت های بد دیگری هم، مثل جویدن ناخن ها و یا از ریشه کندن موهایشان دارند.بد نیست به این نکته توجه داشته باشیم که این موضوع خاص جوانان و یا قشر ویژه ای نیست چرا که در مجامع رسمی و بین بالاترین سطوح اجنماعی نیز این موضوع مشاهده می شود!!!نقص عضو در اعضای صورتاماباید توجه داشت که انگشت کردن توی دماغ یک عادت بی ضرر نیست و در برخی موراد می تواند به مشکلات جدی منجر شود. پژوهشگران موسسه ملی بیماریهای عصبی و روانی هند با بررسی پرونده های پزشکی موجود در بیمارستانها متوجه شدند که در برخی موارد افرادی که داخل بینی آنها عمل جراحی صورت گرفته به خاطر اینکه نمی توانند عادت دست کردن توی دماغ را ترک کنند، به محل جراحی آسیب زده که موجب خونریزی مجدد می شود.در یک مورد مشخص یک زن ۵۳ ساله به خاطر عادت شدید به این کار پرده نازک بین دو سوراخ دماغ خود را پاره کرده و تا سینوس های اطراف بینی نقب زده بود. پزشکان مجبور شدند بینی و ناحیه سینوس او را جراحی کنند.مورد دیگر مرد ۲۹ ساله ای بود که علاوه بر رینوتیلکسومانیا یا انگشت کردن در دماغ، به تریکوتلیمانیا یعنی عادت مزمن از ریشه کندن مو هم مبتلا بود. این دو عادات شدید روی هم رفته باعث شده بود که او به شدت به از ریشه کندن موهای بینی اش عادت کند.زمانی که به کرات این کار را می کرد بینی او متورم می شد. او برای درمان تورم و عفونت بینی خود از دارویی استفاده می کرد که به خاطر عوارض جانبی آن بینی او را کاملا بنفش کرده بود. این رنگ بنفش موهای بینی او را می پوشاند و در نتیجه او مثل گذشته برای از ریشه کندن آنها عصبی و حریص نمی شد.او ترجیح می داد که دماغ بنفش رنگی داشته باشد تا اینکه مجبور شود موهای بینی اش را ببیند. پزشکان معالج که در نهایت توانستند با تجویز دارو او را درمان کنند، عادت عصبی و شدید او را نمونه ای از عارضه موسوم به اختلال خود زشت انگاری تشخیص دادند.بسیاری از ما این تصور را داریم که عادت انگشت کردن در دماغ ما به احتمال زیاد یک عارضه یا اختلال آسیب شناسی نیست. جالب این است که جویدن ناخن و یا از ریشه کندن موهای دماغ جزو نمونه های بارز اختلال و وسواس فکری- عملی تلقی می شوند. اما انگشت کردن توی دماغ غالبا اینطور تلقی نمی شود.ولی این به آن معنا نیست که این کار کاملا بی ضرر است. در سال ۲۰۰۶ پژوهشگران هلندی متوجه شدند انگشت کردن توی دماغ به پخش باکتریها در بدن کمک می کند. آنها در پژوهش خود که روی بیماران یک کلینیک گوش و حلق و بینی انجام شد، دریافتند که احتمال وجود باکتری استافیلوکوکوس اورئوس در بینی افرادی که انگشت توی دماغ خود می کنند به نسبت سایرین بیشتر است.در عین حال آنها کشف کردند که بین دوره هایی که افراد بیشتر انگشت توی دماغ می کنند و دوره های تجمع این نوع باکتری در بینی آنها یک رابطه مستقیم وجود دارد.با در نظر گرفتن تمامی این خطرات و با توجه به اینکه انگشت کردن توی دماغ باعث انزجار اطرافیان می شود چرا ما هنوز این کار را می کنیم؟ پاسخ روشنی به این سئوال وجود ندارد. ولی همانطور که یک پژوهشگر آمریکایی اخیرا در مورد جویدن ناخن ها نوشته است، شاید دلیل این کار این است که "تمیز کردن" این عضو صورت در ما یک احساس رضایت ایجاد می کند و در عین حال سوراخ دماغ همیشه در دسترس ماست.و یا شاید انگشت کردن توی دماغ نشانه تنبلی است. ما به جای رفتن و برداشتن دستمال کاغذی و پاک کردن بینی خود، سراغ ساده ترین راه حل می رویم و هر وقت می خواهیم بینی خود را تمیز کنیم به یاد انگشت های خود می افتیم.با این همه باید گفت که جای خوشحالی دارد که هنوز هم برخی از پژوهشگران به مسائلی مثل انگشت کردن توی دماغ و پیامدها و ضایعات ناشی از آن توجه می کنند. پژوهشگران موسسه بیماریهای عصبی و روانی هند در سال ۲۰۰۱ به خاطر انجام پژوهش خود در این زمینه جایزه ایگ نوبل را دریافت کردند، جایزه طنز آمیزی که هر ساله به ده موفقیت برتری اهدا می شود که ابتدا باعث خنده و سپس باعث به فکر فرو رفتن مردم می شوند. |
|
↧
↧
سیحون در خانوادهای آشنا با موسیقی به دنیا آمد. پدربزرگ او میرزا عبدالله فراهانی از پیشگامان موسیقی سنتی و معروف به پدر موسیقی سنتی ایران بود. مادر وی، مولود خانم، از نوازندگان تار و سهتار و نیز دایی او مرحوم احمد عبادی، استاد بزرگ سهتار بود.او پس از پایان تحصیل معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به دعوت آندره گدار (رئیس اداره باستانشناسی وقت ایران) برای ادامه تحصیل راهی پاریس میشود و در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس (بوزار) طی حدود ۳ سال تحت تعلیم اوتلو زاوارونی به تکمیل دانش معماری خود میپردازد و در سال ۱۹۴۹ به درجه دکترای هنر میرسد. او در بازگشت به ایران در سن ۲۳ سالگی نخستین اثر معماری خود که بنای یادبودی بر آرامگاه بوعلی سینا بوده است را طراحی میکند.سیحون در طول سالهای فعالیت خود عضو شورای ملی باستانشناسی، شورای عالی شهرسازی، شورای مرکزی تمام دانشگاههای ایران و کمیته بینالمللی ایکوموس (Icomos، وابسته به یونسکو در پیش ازانقلاب) بوده و به مدت ۱۵ سال مسؤولیت مرمت بناهای تاریخی ایران را برعهده داشته است.وی استاد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده و یک دوره ریاست این دانشکده را عهده دار بوده است. استاد «هوشنگ سیحون» نقاش و معمار پرسابقه ایرانی، به مرد بناهای ماندگار معروف است. از میان پروژههای طراحی و ساخته شده وی میتوان به آرامگاه بزرگانی چون خیام، کمال الملک، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی خان پسیان و دهها مقبره و آرامگاه دیگر و نیز طراحی بنای «موزه توس» در سال ۱۳۴۷ و همچنین ساختمان بانک سپه در میدان توپخانه تهران اشاره کرد.وی همچنین طراحی ساختمانهای سازمان نقشه برداری کل کشور، کارخانه نخ ریسی کوروس اخوان، کارخانه آرد مرشدی، مجتمع آموزشی یاغچی آباد، سینما آسیا، سینما سانترال، کارخانه کانادادرای (زمزم فعلی) در تهران و اهواز، کارخانه یخ سازی کورس اخوان و حدود ۱۵۰ پروژه مسکونی خصوصی را بر عهده داشته است.استاد سیحون «نقش افکنی» است که در دنیای ابعاد، از معانی پر رمز و راز باطن سخن به میان میآورد و برای بزرگانی که معمار و طراح آرامگاهشان بوده، کوشیده است تا معانی باطنی، فلسفه نظری و ساحت وجودی هر یک را در نقش مقبرهاش متجلی و نمایان سازد. به عنوان مثال استاد سیحون در سال ۱۳۳۸، طرح آرامگاه حکیم عمر خیام را مبتنی بر اصول ریاضی و مثلثاتی خیام، پایهگذاری و طراحی نمودهاست.او در کتاب «نگاهی به ایران» درخصوص بنای آرامگاه نادر شاه افشار مینویسد: «مادهٔ اصلی ساختمان از سنگ خارای منطقه کوهسنگی مشهد، مشهور به سنگ هرکاره است. این سنگ یکی از مقاومترین سنگهایِی است که در ایران وجود دارد ... او دلیل این انتخاب را اشاره به صلابت و عظمت نادر شاه افشار میداند و در ادامه مینویسد: ... شکل کلی مقبرهٔ نادر به شکل شش ضلعی متناسبی است که شکلِ سیاه چادرهایی را تداعی میکند؛ دلیل این امر همین نکتهاست که نادر به جای کاخ، در زیر چادر زندگی میکرد.»هوشنگ سیحون بیش از دو دهه در ونکوور کانادا زندگی کرد. وی شهروند افتخاری فرانسه نیز بود. به گفته دخترش "مریم سیحون" وی در ساعت چهار و نیم صبح ۲۶ مه ۲۰۱۴ در بیمارستان ونکوور بر اثر پاره شدن رگ آئورت در سن ۹۳ سالگی درگذشت. |
|
↧
January 8, 2014, 11:23 pm
↧
February 2, 2011, 6:13 am
↧